پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

2 سال و چهار ماهگی (28 ماهگی)

عشقای من 28 ماهگی تون مبارک این ماه فوق العاده گرفتار بودیم چون عروسی خاله نوشین را درپیش داریم همراه با تغییر فصل ، جمع کردن لباسای تابستونه و خرید لباسای گرم و  پاییزی و  ..... یه طرف ، کلللللللللی کار هم که واسه عروسی داریم ، باوجود شمادوتا وروجک و باتوجه به اینکه مامان نازی این روزا خیلی گرفتارن و فرصت نگهداری شما را ندارن و ما مجبوریم هرکاری داریم شمادوتا را هم دنبال خودمون ببریم ، همه ی کارها لاک پشتی پیش میره . چندروز بیشتر فرصت نداریم و هیییییییییچ کارمفیدی هنوز انجام ندادیم . من چقدر مادر عاشقی هستم  که با این همه گرفتاری ، ماهگرد تولد نفس طلاهام را فراموش نکردم و الان شما را زود خوابوندم تا بیام و چندخطی&n...
29 مهر 1392

بیمار مبتلا به آلزایمر ما هستیم یا والدین ما ؟؟؟؟؟

چمدانش را بسته بودیم با خانه سالمندان هم، هماهنگ شده بود یک ساک هم داشت با یک قرآن کوچک، کمی نان روغنی، آبنات قیچی و کشمش چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی گفت: مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه ! گفتم: مادر من، دیر میشه ، چادرتون هم آماده ست، منتظرند گفت: کیا منتظرند ؟ اونا که اصلا منو نمیشناسند ! و ادامه داد: آخه اونجا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه ؟ حالا میشه بمونم ؟ گفتم: آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی گفت: مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول تو چی ؟ تو چرا همه چیزو فراموش ...
20 مهر 1392

اولین مسافرت - اولین شمال

سلام همسفرهای خوش سفر من تا حالا شمال 18 ساعته نرفته بودم !!!!! از دست شما دوتا فسقل 18 ساعت توی راه بودیم  تا موقعی که خواب بودین خوب رفتیم اما وقتی بیدار شدین خیلی توقف داشتیم ، یا جیش داشتین یا میخواستین برین توی اون ماشین و ..... خدامیدونه به ما چه گذشت تا رسیدیم رامسر ، یک بار هم پشت یه کامیون گیر کرده بودیم و شما هم سوزنتون گیر کرده بود " جییییش دارررررررررم ، جیش داررررم " ، حالا مگه پارکینگ پیدا میشد ، مگه این کامیونه از جلوی ما میرفت کنار ، یه جایی دیگه بابا پیمان خسته شد و سبقت گرفت که همون موقع پارکینگ پیدا شد اما چه پارکینگی ، ایستگاه پلیس .........بله پلیس بهمون ایست داد و میخواست ماشینمون را ببره پارکینگ اما ما ماج...
11 مهر 1392
1